سانیاسانیا، تا این لحظه: 12 سال و 1 ماه و 7 روز سن داره

پرنسس کوچولوی ما

و اماااااااااااااااااا امروز .....

سلام سانیا جونم  دخترم دیگه حسابی بزرگ شده و خانم شده .... قربونش برم الهی  امروز صبح با حوری جون و شیوا جون رفتیم پارک و کلی بازی کردیم و خوش گذروندیم تا ظهر و بعد اومدیم خونه و خوابیدیم و شب قرار بود با حوری جون بریم مهمونی ....زنگ زدن گفتن ما میام خونتون تا باهم بریم ولی ولی ولی وقتی اومدن خونه مون و در رو باز کردیم برای دختر گلم یه کیک تولد خوشگل و بامزه و با شمع 2 و کلی فشفشه آورده بودن و شما هم کلی ذوق کردی عزیزم.... در ضمن شیوا جون یه عروسک خوشگل و عمو و زن عمو هم برات پول کادو آورده بود  .... حوری جون و عمو مهرداد و شیوا جونم خیلی خیلی ممنون که به یاد دختر من بودید ... دوستتون داریم ... بوووووووووووووس ...
6 فروردين 1393

تولد تولد تولدت مبارک ککککککککککککککککککککککککککک ....

تولد تولد تولدت مبارک عزیز دل مامان و بابا     سانیا جونم دختر گلم تولد 2 سالگیت مبارک باشه عزیزم .... حالا دیگه 2 سالت تمام شد و وارد سال سوم زندگی بهاریت شدی .....امیدوارم که همیشه سالم و سر حال باشی و هر روز زندگیت مثل روز تولدت بهاری باشه      من و بابایی خیلی خیلی زیاد دوستت داریم ....تو امید زندگیمون هستی عزیزم ..بووووووووووووووووووووسسسسسسسس      دختر گلم ببخشید که امسال به دلایل مختلف نتونستیم برات تولد بگیریم ولی عوضش شب تولدت با هم رفتیم شهربازی و کلی خوش گذروندیم .... بووووووس            ...
6 فروردين 1393

پروژه ترک می می

بالاخره بعد از چند هفته که تصمیم داشتم از شیر بگیرمت امروز سه شنبه 27/12/92 شروع کردم می خواستم از صبح شروع کنم ولی چون خیلی کار داشتم نشد... ولی بعد از اینکه از خواب بیدار شدی منتظر شدم که شیر بخوای ولی انگار خودت فهمیده بودی که یه خبری هست و تا ساعت 6:15 هم اصلا سراغ من نیومدی ...الهی بمیرم برات ... خیلی خیلی ناراحتم 6:30 بود که اومدی و گفتی مامانی یه ذره می می می خوام .... . می می رو گذاشتی توی دهنت و از اونجایی که تلخ بود یه نگاه به من کردی و از دهنت در آوردی و خندیدی و گفتی اخ .... و بعد گفتی اون یکی رو بده ... تا گذاشتی دهنت و دیدی اون هم تلخه ناراحت شدی و گفتی اخ شده .... گفتم عزیز دلم می می تلخ شده .. تو دیگه بزرگ شدی ......
1 فروردين 1393

سال نو مبارک دختر گلمون

دختر خوشگل مامان و بابا....عزیزم دلمون ....سال نو مبارک نفسمون سال تحویل 1393:ساعت 20:27 بعدازظهر عزیز مامان خیلی وقته که نتونستم وبلاگت رو به روز کنم و اون هم دلیلش گرفتاری های آخر سال و برنامه ها من برای از شیر گرفتن شما بود عزیز من دیگه بزرگ شده و خانم شده و الان 3 روزه که دیگه می می نخورده ... الهی بمیرم برات ولی حالا دیگه بزرگ شدی و همه چی می گی و همه مفاهیم رو می رسونی .. جمله بندی هات دقیق و درسته دندونات کامل شدن و من نتونستم برای این دندونهای آخر رو بهت تبریک بگم عزیزم ....ببخش ... اما حالا می گم که کامل شدن مرواریدهات رو تبریک می گم عزیزم کلی شعر بلدی ...یه توپ دارم .... خرگوش من ... دو دست دارم ... م...
1 فروردين 1393
1